طی ۳ ماه هم معتاد شدم هم قاچاقچی، هم حبس ابد گرفتم / زرینچه ۱۰ سال اجاره خانهام را میداد

در روزگاری به او میانها گفتند روماریوی ایران! همان بازیکنی که برای پیوستن به استقلال ماشینش را فروخت و زیادها معتقد بودند میتواند فیکس تیم ملی بشود و در اروپا بازی کند اما به جای قاره سبز از زندان سر درآورد!
سخن بگویید از علی اکبریان است؛ فوروارد بسیار خوشتکنیک استقلال که یقیناً سابقه بازی در پرسپولیس را هم دارد. بازیکنی که بالغ بر ۱۳ سال را پشت میلههای زندان گذراند اما اکنون بدون فرار از قبلاش با صراحت از آینده سخن بگویید میکند. علی اکبریان مهمان تحریریه خبر ورزشی شد و صادقانه از قبل زندان و یقیناً آینده سخن زد.
دلمان میخواهد از اواخر سال ۷۲ اغاز کنیم؛ وقتی که استقلالیها دنبالت آمدند.
بله دقیقا اواخر سال ۷۲ می بود و من در پارسماشین آقای گل شده بودم. همان زمان یوگنی سکوموروخوف سرمربی استقلال می بود و اصرار داشت که من را میخواهد. در آن مقطع آقای مهدی محمدنبی نایبرئیس جاری فدراسیون فوتبال سرپرست باشگاه می بود و آقای دینورزاده هم سرمربی تیم. باشگاه پارسماشین به من ۳میلیون و ۵۰۰هزار تومان پول میداد و علاوه بر آن، یک حواله پاترول هم میدادند. در کل میشد نزدیک به ۵میلیون تومان این پول در آن سال برای من که بچه پاسگاه نعمتآباد بودم پول زیاد بسیاری می بود. به آقای نبی گفتم استقلالیها من را میخواهند ولی به من او گفت نادرست نکن. بمان و این پول را بگیر تا زندگیات را با آن سر و سامان بدهی. من هم ابتدا حرفش را گوش کردم و با مرحومه مادرم راهی شهرک اکباتان شدیم و یک آپارتمان دوبلکس نشان کردیم که قیمتش ۳میلیون و ۷۰۰هزار تومان می بود. به فروشنده گفتیم سه روز دست نگه دار تا پولمان را بگیریم و بیاییم برای قولنامه اما فردای آن روز دیدم در نشریات نوشتهاند استقلال بهطور جدی علی اکبریان را میخواهد ولی باشگاه پارسماشین اجازه جدایی به او نمیدهد. نمیدانم چرا یکهو همه چیز برایم عوض شد و گفتم من میروم استقلال. خودم استقلالی بودم و یک دفعه حس کردم که این پول را بعدا هم میتوانم دربیاورم اما احتمالا دیگر استقلالی در کار نباشد به همین خاطر به آقای نبی گفتم که میخواهم استقلالی شوم. زیاد با من سخن بگویید کرد و او گفت این فصل بازی کن و این پول را بگیر تا زندگیات عوض بشود و بعدا برو اما گوش نکردم. در نهایت قرار شد پول پارسماشین را بدهم و بروم استقلال. آقای علی جباری سرپرست زمان باشگاه استقلال به من او گفت ما تو را میخواهیم اما پول نداریم. من هم گفتم پول پارس ماشین را بعد میدهم.
انگار ماشینت را فروختی تا با پارس ماشین تسویه کنی و بیایی استقلال
بله برای تسویه با پارسماشین هرچه پول داشتم دادم اما باز هم ۸۰۰هزار تومان کم آوردم به همین خاطر اتومبیل پیکانم را فروختم و رضایتنامه گرفتم. هنگامی به استقلال آمدم علی جباری به من او گفت من در همه این سالها بازیکنی همانند تو ندیده بودم که با دلش استقلالی بشود. به من او گفت زیاد معرفت بزرگی به خرج دادی و یقین باش یک روز این را برایت جبران میکنم اما…
اما چه؟
هنگامی زندان افتادم یک روز به آقای جباری از داخل زندان زنگ زدم و گفتم علیآقا آن ماجرا که گفتی یک روز برایت جبران میکنم را یادت هست؟ او گفت بله. گفتم الان خانوادهام مشکل دارند خواهش میکنم از طریق باشگاه به آنها پشتیبانی کنید اما او گفت دستمان تنگ است و باشگاه پول ندارد. بعد از آن هم دیگر تلفن من را جواب نداد! ای بابا بگذریم…
اگر زمان به سال ۷۲ برگردد باز هم حاضری به استقلال بروی؟
من استقلالی هستم اما راستش را میگویم اگر به ۳۰ سال قبل برگردیم و مجدد او گفت و گو نظر پارسماشین نقل باشد دیگر آن کار را نمیکنم. یک فصل در پارس ماشین میماندم به زندگیام از نظر مالی سر و سامان میدادم و سپس از آن استقلالی میشدم.
برسیم به دربی معروف زمستان سال ۷۳. همان مسابقهای که برای کتککاریِ بازیکنان نیمههمه ماند و یقیناً شما هم یک گل زدی که احمد ابهران آن را مردود خبرداد.
یادش بهخیر. ابتدا ۲ – صفر عقب افتادیم ولی آنها را جبران کردیم. روی گل دوم که ادموند اختر زد هم من تأثیر داشتم و توپ با ضربه سر من جلو پای ادموند افتاد. گلی که زدم کاملا درست می بود چون صادق ورمزیار توپ را با شانهاش به من رساند و حتی پشتیبانیداور به نشانه گل سالم به سمت میانه زمین دوید ولی یک دفعه آقای ابهران آن را خطای هند خبرداد سپس هم که داستان امیر قلعهنویی و مجتبی محرمی به وجود آمد. ما تا ساعت ۳ بامداد در ورزشگاه محبوس بودیم و تعداد بسیاری از بازیکنان دو تیم هم محروم شدند.
و یقیناً اتفاقات شگفت و غریب بازی برگشت!
تا روز چهارشنبه تمرین میکردیم اما نمیدانستیم بازی برگشت کجا برگزار میبشود! چهارشنبهشب به ما انها گفتند فردا عصر فرودگاه مهرآباد باشید. هنگامی به فرودگاه رفتیم دیدیم که پرسپولیسیها هم آنجا می باشند. شما حساب کنید هر دو تیم سوار یک هواپیما شدیم و در فرودگاه بندرعباس به زمین نشستیم. ما را به داخل یک زندان که زمین چمن داشت بردند و بازی برگشت آنجا برگزار شد که با تساوی بدون گل همه شد و ما به فینال لیگ سال ۷۳ رسیدیم و در نهایت هم دوم شدیم.
او گفت و گوهای بسیاری نقل است که در همان سالها تعدادی از بازیکنان استقلال و پرسپولیس سیگار میکشیدند؟
انصافا من از نزدیک چیزی ندیدم و هیچزمان با بازیکنان سیگار نکشیدم چون اصلا سیگاری نبودم. نمیتوانم در این رابطه به فردی تهمت بزنم. من خودم تا هنگامی که به زندان نرفتم اهل سیگار نبودم ولی در زندان سیگاری شدم. یقیناً خوشبختانه اکنون دارم این را هم کنار میگذارم.
زیاد نمیخواهیم مصاحبه را به سمت و سوی مسائل فنی ببریم ولی داستان جداییات از استقلال در تابستان سال ۷۶ چه می بود؟
من با ناصرخان حجازی زیاد خوب بودم حتی هنگامی در زندان شنیدم ایشان فوت کردند برایش گریه کردم. یک عکس دارم که در تپههای داوودیه با هم گرفتهایم. در این عکس انگار ما دو نفر مکمل و نیمه گمشده همدیگر به لحاظ چهره هستیم. ناصرخان واقعا در حق من پدری کرد اما قضیه جدایی من این می بود که در آن دربی معروف سال ۷۶ که با سه گل باختیم، هنگامی ۲- صفر عقب بودیم حجازی من را به میدان فرستاد و او گفت برو هافبک راست بازی کن. من اصلا تخصصی در آن منطقه از زمین نداشتم و مرتب به محوطه جریمه پرسپولیس میرفتم تا گل بزنم از آن طرف اما مهرداد میناوند مرتب از چپ نفوذ میکرد و حتی یک بار به تیر دروازه ما هم زد. بعد از آخر مسابقه ناصر حجازی در رختکن به من او گفت آقای اکبریان هنگامی به تو میگویم هافبک راست بازی کن ولی ول میکنی و جلو میروی داستانش میبشود این! گفتم ناصرخان به شما گفتم هافبک راست نمیتوانم بازی کنم. خب شما اگر هافبک میخواستید یکی از بچههای خط هافبک را به زمین میفرستادید، من که گله هایای از نیمکتنشینی نداشتم. حجازی از این سخن من غمگین شد و او گفت از فردا دیگر سر تمرین نیایید. یقیناً مشکل اختر حل شد ولی من دیگر از استقلال جدا شدم و به فجرسپاسی رفتم تا کنار منصورخان پورحیدری باشم. یقیناً حضورم در آن تیم نادرست بزرگی می بود و اتفاقاتی افتاد که در نهایت با آقای پورحیدری دچار اختلاف شدم و به سایپا رفتم تا زیر نظر حمید علیدوستی فوتبال بازی کنم. اکنون دیگر دست منصورخان هم از دنیا مختصر است و امیدوارم روحش شاد باشد.
داستان پرسپولیسیشدنت چه می بود؟
من و رضا شاهرودی از بچگی با هم بزرگ شدیم. هنگامی رضا از چین برگشت به اتفاق هم راهی تپههای داوودیه و ورزشگاه کارگران میشدیم تا تمرین کنیم. یک روز که در کارگران مشغول تمرین بودیم پرسپولیس هم آمد و من از علیآقای پروین اجازه گرفتم تا دور زمین بدوم. دقایقی بعد از اغاز تمرین آنها برای بازی تمرینی یار کم آورده بودند به همین خاطر پروین به رضا شاهرودی او گفت به اکبریان بگو بیا برای ما بازی کن. در همان مسابقه تمرینی دو گل به احمدرضا عابدزاده زدم و چشمتان روز بد نبیند علی انصاریان و بهروز رهبریفرد آنقدر در زمین من را کتک زدند که نگو. روح علی گرامی هم شاد باشد. خلاصه اینکه بعد از دو هفته، علی پروین به من او گفت بیا با پرسپولیس قرارداد ببند. من هم که تیم نداشتم قرارداد بستم و رفتم پرسپولیس. اتفاقا در اولین مسابقه روبه رو الوکره قطر یک گل زدم و شکل تمرینات بهطوری می بود که در بازی برگشت من و علی کریمی قرار می بود فیکس خط دعوا باشیم ولی به فاصله چند روز مانده تا مسابقه در یک دیدار تمرینی با تیم دستهسومی تهران، به واسطه برخورد با دروازهبان حریف از ناحیه سر و پا به شدت مصدوم شدم و خلاصه چند هفتهای از میدان دور افتادم.
ولی در دربی معروف سال ۷۹ وجود داشتی.
عضو تیم پرسپولیس بودم ولی به زمین نرفتم. من به گفتن بازیکن دربی را فقط در لباس استقلال روبه رو پرسپولیس توانایی کردم.
برسیم به اتفاق تلخی که برایت افتاد و سر از زندان درآوردی. چرا اینطوری شد؟
من اصلا نادرست خودم را کتمان نمیکنم و قطعا نادرست خودم و فریبی که خوردم در این قضیه نقش داشته است. بزرگترین علت وقوع این اتفاق همان گونه که گفتم اشتباهات خودم و رفقای ناباب بودند. چون مصدوم بودم و پایم درد میکرد به من انها گفتند تریاک بکش تا دردت کمتر بشود! احتمالا باورتان نشود اما علی اکبریان ظرف سه ماه هم معتاد شد هم قاچاقچی و هم به زندان افتاد. تازه ابد هم گرفتم!
داستان دستگیریات به جرم قاچاق مواد مخدر چه می بود؟
شتباه خودم. یکی از بچهمحلها ۴۰ گرم مواد داشت و ما را با هم گرفتند. مواد مال او می بود اما پدرش در اداره آگاهی پیش من گریه کرد و با التماس او گفت تو مواد را گردن بگیر چون بازیکن بودی و همهجا آشنا داری، ظرف یک هفته بیرون میآیی. من هم نادرست کردم و گردن گرفتم. این داستان همانا و حبس ابد خوردن هم همان! اتفاقا در این سالهایی که زندان بودم همان بنده خدا هم چند بار دستگیر شد و در زندان همدیگر را دیدیم. تصورش را بکنید علی اکبریان بازیکن اسبق استقلال و پرسپولیس با دستبند و پابند در بازداشتگاه.
و رفتی داخل زندان…
بله. من سالها قبل از اینکه دچار شوم یک بار منتخبی از فوتبالیستهای تهرانی را به زندان بردم تا برای روحیه دادن به زندانیان با آنها بازی کنیم. در آن زمان با احترام بسیارای راهی زندان شدیم و کلی برایمان کلاس گذاشتند اما مرتبه دوم دیگر از این خبرها نبوده است چون من به گفتن یک زندانی راهی آنجا میشدم. فکر کن نزدیک به ۱۰۰ نفر آدم در اتوبوس داخل زندان شدیم. هنگامی چشمم به زمین فوتبالش افتاد گریهام گرفت. در آنجا زیادها من را شناختند و بچهمحلهایم در زندان برایم نشاط میکردند.
ما خودمان هنگامی این قضیه را فهمیدیم که چند فوتبالیست قدیمی و یکی دو خبرنگار برای ملاقات با شما به داخل زندان آمدند…
بله داستان مربوط به زمستان سال ۸۹ است. هنگامی یک روز ظهر دیدم که این افراد آمدهاند دیگر گریه امانم نداد. باور کنید تا آنموقع نمیدانستم چه بلایی سرم آمده است. روز دادگاهم علیآقای پروین همراه با مرتضی فنونیزاده و ستار همدانی هم آمده بودند. من تا آنموقع اصلا نمیدانستم زندان ابد و اعدام برای حمل مواد مخدر یعنی چه.
یقیناً این شایعه هم نقل می بود که شما یک بار که به مرخصی آمده بودی مجدد به جرم حمل مواد مخدر دستگیر شدی و حکم مضاعف گرفتی.
ببین حقیقت این است که آدم نمیتواند از حقایق فرار کند. من هم اینجا در خبرورزشی راستش را میگویم. بله این چنین اتفاقی افتاد اما خدا ناظر است که مواد مال من نبوده است. یک مهمانی خانوادگی در کرج دعوت بودیم و یکی از آشناها که اهل مواد می بود دنبالم آمد تا من را به آنجا رساند. حوالی گرمدره لاستیک ماشین ترکید و ما به شانه خاکی رفتیم. همانزمان یک ماشین گشت از آنجا رد میشد و دنده عقب گرفت تا به ما پشتیبانی کند اما هنگامی نزدیک ماشین شد، مشکوک شده و اغاز به گشتن کرد. ابتدا یک پایپ اشکار کرد و بعد از آن شیشه از داخل ماشین اشکار شد. من هنگامی دیدم این بنده خدا دارد گریه میکند همه آن مواد را گردن گرفتم و به پلیس گفتم شیشهها مال من است. برای آن مواد ۲۰ سال هم به من زندانی مضاعف دادند. یقیناً بعد از اینکه دوره زندانم در تهران همه شد من را به کرج منتقل کردند و آنجا دوستان زیاد عزیزی به من پشتیبانی کردند تا بتوانم به زندگی برگردم. از خواهرم و برادرانم که یکی از آنها برای من از انگلیس آمد تا دوستان در دادگستری و قوه قضاییه و اجرای احکام زندان و…
در مقطعی که زندانی بودی، اهالی فوتبال هم پیگیر کارهایت بودند. درست است؟
بله. زیادها واقعا در حقم لطف کردند. از رضا شاهرودی گرامی گرفته تا بهزاد غلامپور، میرشاد ماجدی، افشین پیروانی، امیر قلعهنویی، علی پروین، کاظم اولیایی، امیر علیدوستی، علی نوری، وحید خداوردی، محمود خوراکچی، علی نیکجو و… اسم همه این عزیزان را نوشتهام تا انشاءالله روزی بتوانم زحماتی که برای من و خانوادهام کشیدند را جبران کنم. یقیناً داستان آقاجواد زرینچه متفاوت می بود.
داستان چه می بود؟
جواد زرینچه لطف زیاد بزرگی به من کرد. ایشان به زمان ۱۰ سال کرایه خانه من را داد. احتمالا باورتان نشود اما آقاجواد حتی هنگامی به دیدن خانوادهاش به آمریکا میرفت هم هماهنگ میکرد تا کرایه منزل من ماه به ماه پرداخت بشود.
اولین دربی که در زندان دیدی را برای داری؟
کاملاً. مگر میبشود از یادم برود؟ فروردین ۱۳۹۰ می بود. همان بازی که استقلال با یک گل پرسپولیس را برد و آرش برهانی گل زد. در آخر آن مسابقه زار زار گریه میکردم چون از یک طرف بابت بردن استقلال خوشحال بودم و از طرف دیگر بسیار غمگین بودم که چرا داخل زمین نیستم؛ چرا کنار زمین نیستم؛ چرا حتی در بین تماشاگران نیستم و باید از پشت میلههای زندان برای نادرست خودم این مسابقه را تماشا کنم!
چند بار در مصاحبههایت به مهدی قایدی هشدار دادی که مواظب باشد تا در دام حاشیه نیفتد.
بله فقط او گفت و گو مهدی قایدی نیست بلکه این هشدارم به همه فوتبالیستهای جوان می بود. ما در این مملکت فوتبالیست و بازیگر زیاد داریم. آدمی که مرتکب نادرست شده و خلاف کرده باشد هم داریم اما آیا هیچکدام از آنها همانند من ۱۴ سال زندانی شدند؟ من خودم نادرست کردم و تاوان دادم اما امیدوارم زندگیام برای بقیه درس عبرت بشود. علی اکبریان سپس از ۱۴ سال تنها و بیکس شده و با بیفردی زندگی را میگذراند. یقیناً خوشبختانه برادران و خواهرم می باشند ولی متاسفانه خودم تقصیر کار بودم. سپس از اینکه از زندان بیرون آمدم همه چیز خودم را از دست داده بودم. الان جز خودم و یک دست لباس چیزی ندارم اما به آینده امیدوارم و کنار خواهر و برادرانم سالم زندگی میکنم. گروهی از اهالی فوتبال نظیر علیآقای پروین و سایرین هم قولهایی دادهاند تا به چرخه مربیگری داخل شوم. از اهالی فوتبال میخواهم کمکم کنند تا بتوانم مربیگری کنم. میخواهم در فوتبال باشم و قبل را جبران کنم. خودتان میدانید اگر فردی بیکار و بدون پول باشد، متاسفانه گمان اینکه مجدد رفقای ناباب و وسوسههای شیطانی سراغش همراه شوند اصلا کم نیست. من در زندان همه فوتبالها حتی بازیهای خارجی را هم میدیدم و آنالیز میکردم تا دانش مربیگری اشکار کنم.
یادت میآید در اغاز دهه ۷۰ اکبریان را با روماریو قیاس میکردند و میانها گفتند علی اکبریان روماریوی ایران؟
مگر میبشود یادم برود؟ من هنگامی به استقلال آمدم به عشق روماریو و مرحوم رضا احدی پیراهن ۱۱ را پوشیدم. واقعا روماریو یک چیز دیگر می بود. باور کنید همین الان هم برخی از دوستانم هنگامی زنگ میزنند به من میگویند چطوری روماریو؟ حتی در زندان هم گروهی از مأموران به من میانها گفتند روماریو.
دربی در پیش است. این بازی را چطور میبینی؟
به نظرم هر تیمی که از موقعیتها بهتر منفعت گیری کند برنده مسابقه میبشود. من استقلالی هستم و دلم میخواهد استقلال برنده بشود اما انصافا باید بگویم هنگامی زندان بودم پرسپولیسیها هم زیاد کمکم کردند. واقعا علی پروین و گروهی از بازیکنان قدیمی پرسپولیس پشتیبانی حال من و خانوادهام شدند که باید از تکتک آنها سپاس کنم.
برسیم به چند سوال و جواب مختصر. خوشتیپترین بازیکنی که دیدی؟
مگه از رضا شاهرودی خوشتیپتر هم داریم؟ یقیناً کوروش تکسر خودمان هم زیاد خوشتیپ می بود.
بهترین گلهایی که زدی؟
زمستان سال ۷۴ دو گل در جامحذفی با پیراهن استقلال به کشاورز زدم. یک بار هم با استقلال در خوزستان سه گل به صنعت نفت زدم. در دوره حجازی نیز هنگامی به دبی رفته بودیم دو گل به الاهلی زدم که زیاد قشنگ بودند. یکی از بهترین لحظههای زندگیام وقتی می بود که به الاهلی گل زدم و پریدم بغل ناصرخان حجازی.
سفتترین دفاعی که مقابلش بازی کردی؟
مجتبی محرمی چند بار برابرش بازی کردم و واقعا کار زیاد سختی داشتم. هیچزمان حریفش نشدم.
میخواهیم سخن آخر را از زبان خود علی اکبریان بشنویم.
ممنون از تکتک اهالی فوتبال که کمکم کردند. ممنون از همه رسانهها که فراموشم نکردند این چنین ممنونم از آقایان مهدوی، شجاعی، محمدی آقامرتضی، آقای کشاورزیان رئیس زندان، آقای باباعلی و همه عزیزانی که اگر لطف و محبت آنها نبوده است احتمالا الان علی اکبریان تا این مدت در زندان می بود و نمیتوانست جلوی شما بنشیند.