اگر این ۸ نشانه را دارید، باید با خودتان مهربانتر باشید

یکی از سختترین جنگهایی که در زندگی توانایی میکنیم، جنگ با خودمان است؛ میدان این نبرد ذهنمان است. همه آن ترفیعات شغلی، همه آن مدالها، دیپلمها و جوایز، در جلب رضایت شما کم میآورند. این حس دائمی که به قدر کافی خوب نیستی یا همیشه بهتر میتوانی باشی، همانند بوی بدی است که همیشه دنبالت میکند.
این درحالیست که آدمهای اطرافتان همه انها اعتقاد دارند که شما خوب و کافی هستید. به این علت سوال این است که حس بیکفایتی چه شکلی است؟ آیا میتوان به وضوح این حس را شناسایی کرد و رویش برچسب زد؟ با ما همراه باشید تا ۸نشانه ظریف و نامرئی حس بیکفایتی را مرور کنیم.
۱.قیاس دائمی
قیاس خودتان با دیگران همه قوای ذهنیتان را میرباید. فرقی نمیکنید چه موقعی از روز یا چه مکانی است، ذهن شما عاشق این است که به دیگران اشاره کند و از شما انتقاد کند که چرا به اندازه بقیه ثروتمند، قشنگ، اصیل، قدبلند، بامزه و باهوش نیستید.
چه گشتوگذار در پروفایل شبکه اجتماعی یکی از همکلاسیهای قدیمی مسبب این حس باشد، چه نگاهی سریع به زندگی یک همکار، حس میکنید که آدمهای دیگر دارند از توانمندیهای جاری شما با شدت جلو میزنند.
حواستان باشد، این درجه از قیاس دائمی سطح پیروزی، ظاهر و زندگیتان با دیگران یکی از قدرتمندترین و مخفیترین نشانههای حس بیکفایتی است. درمورد خودتردیدیهای گاهبهگاه که طبیعی و رشددهنده می باشند سخن بگویید نمیکنیم.
در رابطه وقتی سخن بگویید میکنیم که بازی قیاس خودتان با دیگران به هر ثانیه از زندگیتان ورود میکند، حتی زمانهایی که علت معتبری برای این که حس کنید دیگران از شما برتر می باشند، ندارید.
۲.خودتردیدی و حس بلاتکلیفی همیشگی
تصمیمگیری ـ از کوچک تا بزرگ ـ وظایفی سخت و طاقتفرسا به نظر میرسند. آیا همیشه به خودتان شک دارید و از خودتان یقین نیستید و حتی در رابطه کوچکترین تصمیمهای زندگیتان هم تردید دارید؟
این موارد یکی دیگر از نشانههای حس بیکفایتی می باشند. منظور فقط ناتوانی در تصمیمگیری نیست بلکه شما نسبت به درستی هر تصمیمی که میگیرید شک دارد. این افراد نمی توانند کارها را همه کنند.
اگر همیشه به قضاوتتان شک دارید، با این که تاریخچه زندگیتان مشخص می کند پیروزیهایی کسب کردهاید همیشه در تصمیمگیری متزلزل هستید، امکان پذیر نشانهای از این باشد که با حس بیکفایتی دستوپنجه نرم میکنید.
این مورد فراتر از تردیدهای طبیعی گاه و بیگاه است. منظور آن است که مدام توانمندیهایتان را بیاهمیت نمود میدهید تا جایی که قبل از این که خطایی رخ دهد خودتان یقه خودتان را میگیرید.
۳.به جستوجو کمالگرایی هستید
بیوقفه روز و شب کار میکنید، همیشه میخواهید نفر اول باشید. اصلا نقطه کمال برای شما بیمعنی است. با این که این را میدانید اما دست از کمال طلبی بر نمیدارید. میخواهید همه جزئیات درست و همه ابعاد بینقص باشد. هراس از اشتباه کردن آنقدر شما را آشفته میکند که زیاد تر حس میکنید که زمینگیر شدهاید و نمیتوانید پروژهتان را کامل کنید.
اما به کار کردن ادامه میدهید تا خسته و فرسوده شوید. اما هنگامی به نقطه آخر میرسید یا به آن نزدیک میشوید، باز هم هیچ حس رضایتی حس نمیکنید. درعوض فقط اشتباهات و خطاها و نقصها را میبینید.
اگر میبینید که در جستجوی دائمی برای دستیابی به این کمال دستنیافتنی هستید و مدام پیروزیهایتان را کماهمیت و حقیر نمود میدهید چون حس میکنید کامل نیستند، باید بدانید با حس بیکفایتی دستوپنجه نرم میکنید.
۴.تحقیر پیروزیها
با این که سخت تلاش میکنید تا به کمال برسید، هیچ زمان ستایش و تحسین دیگران یا تحسین خودتان را نمیپذیرید و فکر میکنید در همه این موارد دروغی وجود دارد.
منطقی نیست؛ سخت کار کردهاید، به موفقیتی تحسینشدنی دستیافتهاید اما به جای آنکه پیروزی خودتان را جشن بگیرید، آن را کماهمیت نمود میدهید.
به پیشرفت بزرگی دست یافتهاید؟ نه این حرفا چیه غیر از این کار دیگهای هم مگه میشد کرد؟ استارتاپ بزرگی راه انداختهاید؟ نه بابا فقط خوششانسی آوردم! از قله اورست بالا رفتهاید؟ اکنون زیادم بزرگ نیست، آنقدرها که فکر میکنید کار سختی نیست.
این حد از تحقیر و کوچک نمود دادن پیروزیها و تحقیر خودتان نشانه پنهانی است از این که دارید با حس بیکفایتی دستوپنجه نرم میکنید.
این قضیه ربطی به فروتنی و سربهزیری ندارد؛ شما اساسا فکر میکنید به قدر کافی خوب نیستید.
با اهمیت ترین قدم شناسایی این نشانهها در خودتان است. با خودآگاهی و تلاش آگاهانه میتوانید این تمایلات را تخفیف دهید و آنها را به شکل مؤثری مدیریت کنید
۵.جستوجو قبول دیگران هستید
قبلا گفتیم که تعریف دیگران را واقعی نمیپندارید، اما از نظر دیگر، به جستوجو تمجید و چاپلوسی دیگران هم هستید. به پیروزی بزرگی دست اشکار کردهاید، زیاد خوب عمل کردهاید، اما از طرفی تا زمانیکه شخصی به شما نگوید کارتان مورد قیمت بوده است، این چنین احساسی ندارید و کار بزرگتان را به رسمیت نمیشناسید.
تشنه ستایش و چاپلوسی هستید اما هنگامی این موارد را میشنوید هم به وضوح معذب میشوید. حقیقت تلخ آن است که هیچ میزانی از ستایش و اعتبار بخشی از سوی دیگران نمیتواند خلاء بیکفایتی در درون شما را پر کند.
اگر همیشه به جستوجو کسب اعتبار از بیرون هستید و به قبول دیگران دلخوش کردهاید، آن را نشانهای از حس بیکفایتی و عزت نفس پایینتان بدانید.
۶.همانند چی کار میکنید
همانند یک همستر کوچولوی دیوانه که روز و شب داخل چرخ میدود، شما هم مدام کار میکنید تا این که عرق از سرورویتان میریزد و به سختی میتوانید چشمهایتان را باز نگه دارید. فکر نمیکنید که استحقاق استراحت را داشته باشید، به این علت به جای استراحت سختتر و طویلتر کار میکنید و تلاش میکنید که به خودتان و دیگران اثبات کنید که خوب هستید.
اما فرقی ندارد چند ساعت کار کنید یا چه مقدار پیروزی کسب کنید، برایتان کافی نیست. حس فلجکننده کافی نبودن شما را به سمت تلاش زیاد تر سوق میدهد.
متأسفانه این سبک زندگی را نمیتوان همیشه در ادامه گفت. هر چه زیاد تر خسته میشوید، خطاهایتان زیاد تر و زیاد تر میبشود. به این علت اگر همیشه دارید به سختی کار میکنید، اگر به خودتان سختی میآورید که فراتر از محدودیتهایتان حرکت کنید تا خودتان را اثبات کنید، وقتش رسیده که استراحت کنید و تلاش کنید به جای خودتنبیهی روی عشقورزیدن به خود تمرکز کنید.
به این علت ازخودگذشتگی و جاهطلبی صفاتی ستودنی می باشند اما نیاز اجباری به کار کشیدن بیشازاندازه از خود به گفتن روشی برای جبران نقصهایی که گمان میکنیم داریم، در درازمدت هیچ کمکی به پیشرفت ما نمیکند.
۷.اجتناب از امتحان چیزهای تازه به علت هراس از ناکامی
آیا از یکنواختی خوشتان میآید؟
روتین، روزمرگی، برنامه و همان موسیقیهای همیشگی را دوست دارید؟
مطمئنا نظر، رویاها و چیزهایی هست که دوست دارید امتحان کنید، اما هراس از این که به قدر کافی در این موارد خوب نباشید شما را به غل و زنجیر میکشد.
به این علت به جای آنکه خطرپذیری را امتحان کنید، به آنچه میدانید میچسبید. در ناحیه امنتان، جایی که حس میکنید امن و آشناست، میمانید. همان همستر کوچکی که به خوبی چرخ را میچرخاند.
اما میدانید که با پرهیز از تواناییهای تازه برای هراس از ناکامی، درحقیقت رشد خودتان را محدود و حس بیکفایتی را در خودتان تحکیم میکنید.
اگر همیشه از تواناییهای تازه دوری میکنید، اگر میترسید که به قدر کافی خوب نباشید و به همین علت عقب میمانید شما دچار خودتردیدی شدیدی هستید که از پیشرفت در زندگی باز نگه میدارتتان.
۸.به شدت خودانتقادکننده هستید
برگردیم به آن صدای منتقد درونی که ابتدا درمورداش سخن زدیم. صدای او چه مقدار بلند است؟ آیا مدام در گوشتان آواز میخواند که به قدر کافی خوب نیستید یا هر کوچکترین حرکتتان را مسخره میکند و از حرکت بازتان میدارد؟
اگر در زمره افرادی با استانداردهای بالا باشید، وقتی که ناچار میشوید کمتر از استانداردها را مراعات کنید، دچار خودتحقیری میشوید. صدای منتقد درونی شما زیاد تر از آنکه مهرورز و بهبوددهنده باشد، منفی و خشن است و زیاد تر از آنکه یک همراه در ذهنتان داشته باشید، یک دشمن در درونتان دارید. به این علت وقتش رسیده که خودتان را برسی کنید.
چرخه را بشکنید
اگر این نشانهها را در خودتان شناسایی کردهاید، زیاد گمان دارد که دچار حس شدید بیکفایتی باشید. اما یادتان باشد که این حس هویت شما را تعریف نمیکند.
با اهمیت ترین قدم شناسایی این نشانهها در خودتان است. با خودآگاهی و تلاش آگاهانه میتوانید این تمایلات را تخفیف دهید و آنها را به شکل مؤثری مدیریت کنید.
با به رسمت شناختن احساساتتان اغاز کنید، دقت کنید که چه زمان و چه مکانی زیاد از خودتان انتقاد میکنید یا به جستوجو تأییدات بیرونی هستید. یادتان باشد که تحول یکشبه رخ نمیدهد.
حواستان باشد که چه وقتی به علت هراس از ناکامی از تواناییهای تازه سر باز میزنید یا به سختی کار میکنید تا نقصهایتان را از بین بردن کنید.