فرهنگ وهنر

هیولا در گلخانه؛ چطور سیاستمدارانی که علتسخت‌ترین شرایط خواهد شد، اما خانواده شان در کنج عافیت زندگی می‌کنند؟_بام وطن


به گزارش بام وطن

زن صبح بلند می‌شود، خدم و حشم صبحانه مفصلی تدارک دیده‌اند، می‌خورند و شوهر را راهی می‌کند. سپس از آن بچه‌ها را رتق‌وفتق و عمده وقتش را در خانه در باغ و گلخانه‌اش سپری می‌کند، شب هم کارهای روتین انجام می‌شود؛ خوردن شام، خواباندن بچه‌ها، قفل کردن درها و خواب. این روزمرگی هر روز برای زن تکرار می‌شود.

یک زندگی رویایی برای زنی که در دهه ۳۰ و ۴۰ میلادی می‌زیسته است. فقط یک مشکل وجود دارد، این که باغ رویایی زن دیوار به دیوارش بزرگترین کشتارگاه انسانی است که در طول تاریخ ساخته شده است؛ سازه مهندسی‌ای که قابلیت این را دارد تا بیشترین انسان را در کمترین زمان بکشد و کمترین ردی هم از اجساد باقی بگذارد.

این خلاصه داستان فیلم «منطقه مورد علاقه» ساخته جاناتان گیلرز است که تصویری دیگرگونه از «رودلف هوس» فرمانده کشتارگاه آشوویتس و معمار آنجا نمایش می‌دهد؛ تصویری که با یک ایده ناب، آن‌طرف اردوگاه نمی‌رود بلکه سویه فرد دیگر از زندگی این فرمانده، سویه زندگی خانوادگی با تمرکز بر همسرش را برای تماشاگر ترسیم می‌کند.

گیلرز دهشت و هولِ آشوویتس را نه با بردن دوربین نزدیک کوره‌های آدم‌سوزی یا حتی درون اردوگاه بلکه به میانجی صدای پچ‌پچه‌ها، جیغ‌ها، فریادها، صدای گلوله و عکس دودی زمان و بی‌زمان که بر بالای سر باغ نمایان می‌شود، مشخص می کند؛ صداهایی که طبق معمولً همزمان با زندگی روزمره زن در باغ شنیده می‌شود. تصویری هولناک از وحشتناک بودن آدمی که نه برای کاری که می‌کند بلکه برای کاری که نمی‌کند این چنین هیولایی شده است.

به نظر من ناب‌ترین ایده گیلرز در فیلم، همین زن است که اگرچه به‌ظاهر یک بانوی خانه، مادری دغدغه‌مند و زنی در پی خوشبختی است، اما هیولایی درون او زیست می‌کند که بی‌دقت به آن‌سوی باغ مشغول باغبانی در گلخانه‌اش است. آنقدر این زیست عادی است که کاربری در معارفه این فیلم نوشته می بود: «فیلم منطقه مورد علاقه داستان زنی است که در شرایط سخت جنگی تلاش می‌کند یک زندگی خوب و آرام برای خود و خانواده‌اش فراهم کند.»

این تفسیر زیاد دور و غیرواقع از فیلم اگرچه شگفت به نظر می‌رسد اما نشان از نسبتی است که هرکدام از ما می‌توانیم با همسر رودلف هوس برقرار کنیم. وضعیتی که می‌توان آن را زیست گلخانه‌ای نامگذاری کرد. وضعیتی که با قطع ربط کردن از محیط حوالی‌مان تنها به بهروزی زیست شخصی‌مان فکر کنیم. همان چیزی که روانشناسی‌های عام‌پسند این روزها هر روز زیاد تر و زیاد تر ما را تشویق می‌کنند که گلخانه خود را بی‌دقت به بستری که در آن حیات داریم راه بیاندازیم و به فکر گلخانه خود باشیم.

اگرچه آشوویتس یک موقعیت استثنایی در تاریخ بشر و همسر رودلف غایتِ هیولایی بی اعتنا است ولی در طیف او بودن برای همه به‌راحتی مقدور است. جز خانواده سیاستمدارانی که علتبه‌وجود آمدن سخت‌ترین شرایط برای مردمان‌شان خواهد شد ولی خانواده خودشان در گلخانه امن و کنج عافیت زندگی می‌کنند و همانند‌ترین‌ها به این هیولا می باشند، می‌توان در تعداد بسیاری از آدم‌ها این چنین چیزی دید؛ آدم‌هایی که همچون ربات، برای یک یا چند ماموریت برنامه‌ریزی شده‌اند و گویی که در یک خلأ فقط آن مقصد را می‌بینند و هیچ چیز فرد دیگر وجود ندارد.

چه زیاد از ما که بی‌خیال نسبت به هر اتفاق هولناکی در جهان حوالی‌مان، جهانی که از آپارتمان و محله‌مان اغاز می‌شود و تا قاره‌های دیگر هم ادامه دارد، فقط مشغول خود هستیم، نه ذره‌ای به درد و رنج فرد دیگر اهمیت می‌دهیم و نه اساساً این رنج برایمان اهمیت دارد.

برترین و بروزترین اخبار ورزشی اقتصای تکنولوژی و سلامتی را در وب سایت خبری بام وطن دنبال کنید.

درواقع خانمِ هوس، می‌تواند ترازی باشد برای ما، هرچقدر دیوارمان را با جهان پلشت بیرونی بلندتر چیده باشیم و هرچقدر زیاد تر مشغول گلخانه خود باشیم، زیاد تر به آن هیولا نزدیکیم. خانم هوس هم هیچ زمان گمان نمی‌برد که یک هیولاست، خیال می‌کرد که فقط مشغول زندگی روزمره خود است.

دسته بندی مطالب
خبرهای ورزشی

اخبار پزشکی

اخبار اقتصادی

اخبار فرهنگی

اخبار کسب وکار

اخبار فناوری



منبع

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا