آیا واقعا میتوان ذهن دیگران را فهمیدن کرد؟

[ad_1]
ازنظر فنی، دانشمندان علوم اعصاب دههها است موفق شدهاند ذهن انسان را بخوانند. یقیناً این کار آسان نیست. اول باید درحال تماشای فیلم یا گوش دادن به کتاب صوتی، برای ساعتها بدون حرکت در لوله باریک اسکنر افامآرآی (fMRI) دراز بکشید. در همین حال، دستگاه با سروصدای زیاد، الگوهای تحول جریان خون درون مغز شما را ثبت میکند.
پژوهشگرانی که در آزمایش آنها شرکت کردهاید، لحظه به لحظه اطلاعات جریان خون و فریمهای فیلم یا کلمات گفتاری را داخل نرمافزاری میکنند که ویژگیهای نحوه عکس العمل مغز شما را به چیزهایی که میبیند و میشنود، یاد میگیرد. اگر بتوانید آن ساعتهای خفقانآور را در اسکنر تحمل کنید، نرمافزار یاد میگیرد با تجزیهوتحلیل نحوه حرکت خون در مغز شما بازسازی سفارشی از آنچه میدیدید یا میشنیدید را تشکیل کند.
گریس هاکینز در وبسایت امآیتی تکنولوژی ریویو مینویسد، پژوهشگران ابزارهای هوش مصنوعی مولد همانند استیبل دیفیوژن و جیپیتی را برای تشکیل بازسازیهای واقعیتر، اگرنه کاملا دقیق از فیلمها و پادکستها بر پایه فعالیت عصبی به کار گرفتهاند. با دقت به تبلیغات و اندوختهگذاری مالی که هوش مصنوعی مولد جذب کرده است، این فناوری هم چنان پیشرفت خواهد کرد؛ خصوصا اگر نورالینک ایلان ماسک موفق بشود ایمپلنتهای مغزی را ترویج دهد.
با فناوریهای جاری نمیتوان حقیقت عینی را که مردم توانایی میکنند، بهطور مستقیم تعیین کرد
گرچه ایده استخراج فیلم از فعالیت مغز فرد شوقانگیز است، شکل زیاد محدودی از ذهنخوانی است. برای این که دانشمندان دنیا را واقعا از چشمهای شما توانایی کنند، باید نه تنها فهمید شوند چه فیلمی را تماشا میکنید، بلکه این چنین باید بتوانند کشف کنند که درمورد آن چه فکر میکنید، چه احساسی در شما تشکیل میکند و چه چیزی را به یاد شما میآورد. دسترسی به این افکار و احساسات درونی زیاد دشوارتر است.
دانشمندان تا بحال در استنباط این نوشته موفق شدهاند که فرد از بین دو گمان یعنی دو شیٔ خاص درمورد کدام خواب میبیند، اما در شرایط کمتر محدود این چنین رویکردهایی دچار مشکل خواهد شد. علت آن است که الگوریتمهای یادگیری ماشین هم به سیگنالهای مغزی و هم به اطلاعاتی درمورد آنچه سیگنالهای مغزی با آنها ربط دارند، نیاز دارند تا فهمید شوند سیگنالها چه معنایی دارند.
زمان مطالعه ازمایش ها درونی، تنها چیزی که دانشمندان باید جستوجو کنند چیزی است که مردم میگویند درون سرشان است. رافائل میلییر، مدرس فلسفه در دانشگاه مککواری استرالیا میگوید: «اینطور نیست که بتوانید بهطور مستقیم حقیقت عینی را که مردم توانایی میکنند، اندازهگیری کنید.»
گره زدن فعالیت مغز به توانایی ذهنی الزام روبه رو با لغزشها و بیدقتیهای زبان است، خصوصا هنگامی برای به فکر کشیدن غنای زندگی درونی فرد به کار میرود. دانشمندانی همانند میلییر برای حل این مساله، هوش مصنوعی معاصر را با تکنیکهای قدیمی همانند استراتژیهای مصاحبه فلسفی تا تمرینهای مراقبه باستانی ترکیب میکنند. آنها اغاز به شناسایی مناطق مغزی و شبکههایی کردهاند که ابعاد خاصی از توانایی انسانی را به وجود میآورند.
مطالعه موارد افراطی
بیشتر از ۳۰۰ سال پیش، جان لاک، فیلسوف نقل این سوال را نقل کرد که: «آیا رنگ آبی برای همه یکسان بهنظر میرسد یا این که توانایی من از آبی امکان پذیر به توانایی شما از زرد نزدیکتر باشد؟» جواب به این چنین سوالهای پیچیده و ظریفی امکان پذیر از اهداف دوردست علوم اعصاب باشد. گرچه، در مرحله های ابتدایی جاری، این حوزه از علم باید روی اشکال محسوستر توانایی کار کند. میلییر میگوید: «اگر میخواهیم فهمیدن بهتری از ویژگیهای نزدیک حالتهای معمول بیداری در زندگی روزمره خود به دست آوریم، سودمند است که ببینیم هنگامی درحال گذار از یک حالت به حالت دیگر هستیم، چه اتفاقی میافتد.»
برخی از دانشمندان بر حالات عمیق مدیتیشن یا توهمات شدید تمرکز میکنند. میلییر به فهمیدن خودآگاهی (آگاهی از خود بهگفتن فردی با فکر و حس در موقعیت و زمان خاص) علاقمند است و مطالعه میکند که در طول توانایی روانگردان چه اتفاقی برای مغز میافتد.
پژوهشگران با قیاس نحوه جواب آزمودنیها بعد از مصرف داروهای روانگردان به سوالاتی نظیر «من جدا شدن از خود را توانایی کردهام» یا الگوهای فعالیت مغزی آنها، تغییراتی را کشف کردهاند که امکان پذیر با از دست دادن خودآگاهی ربط داشته باشد. برای مثال، در طول این چنین تجربیاتی، شبکه حالت پیشفکر مغز (DMN) که گروهی از نواحی مغز است که زمان فرو رفتن فرد در افکار فعال میبشود، هماهنگی معمول خود را از دست میدهد.
مصرف دوزهای بالا از داروهای روانگردان سادهترین راه برای توانایی جدا شدن از خود در زمان بیداری است. اما اگر این راه را امتحان نمیکنید، گزینه فرد دیگر نیز وجود دارد: دهها هزار ساعت تمرین مدیتیشن کنید.
تمرینکنندگان زیاد ماهر مراقبه بودایی میتوانند به طور ارادی داخل حالتی شوند که در آن مرز بین خودشان و دنیا مبهم یا به کلی ناپدید میبشود. این چنین حالتهایی با تحول فعالیت در برخی از مناطق مهم شبکه حالت پیشفکر همانند قشر سینگولیت خلفی همراه است. ازآنجا که مخزن بالقوه آزمودنیها زیاد کوچکتر است، مطالعه مراقبهکنندهها میتواند راه پیچیدهتری برای دستیابی به ازمایش ها افراطی باشد.
هنگامی ذهن سرگردان است شبکه پیشفکر مغز فعال میبشود اما در حالتهای تمرکز شدید شبکه غیرفعال میبشود
سارا لازار، دانشیار روانپزشکی در دانشکده پزشکی هاروارد میگوید، مراقبهکنندگان بهگفتن آزمودنیهای پژوهش مزیتهای متمایزی نیز دارند. مراقبهکنندههای خبره استاد زندگی درونی خود می باشند، آنها میتوانند حس سپاس عمیقی در خود را تشکیل کنند یا به حالت تمرکز عمیق فرو بروند و نسبتبه افراد معمولی، تجریبات درونی خود را با جزئیات زیاد بیشتری گزارش میکنند. بهحرف هایی لازار، علت آن است که آنها زمان زیاد بسیاری را صرف گوش دادن و دقت به آنچه واقعا درونشان میگذرد، میکنند.
ما بهگفتن افرادی که مراقبه نمیکنیم، بعضی اوقات چنان از آنچه درون سرمان میگذرد، بیخبر هستیم که هنگامی ذهنمان سرگردان میبشود، حتی فهمید اتفاقاتی که رخ میدهد، نمیشویم. کالینا کریستوف، روانشناس دانشگاه بریتیش کلمبیا، برای مطالعه آنچه مغز در این چنین مواقعی انجام میدهد، در طول آزمایش از آزمودنیهای خود خواست که بگویند که آیا ذهن آنها در آن لحظه خاص سرگردان بوده است و آیا فهمید شده بودند تمرکز خود را از دست دادهاند. هنگامی ذهن شرکتکنندگان آزمایش سرگردان می بود و بهاختصاصی وقتی که از وقوع آن غافل بودند، شبکههای حالت پیشفکر مغز آنها فعالتر می بود.
کریستف برای بازدید دقیقتر اغاز سرگردانی ذهن، به مراقبهکنندگان با توانایی روی آورد که میتوانستند لحظه وقوع آن را تشخیص دهند. او به پشتیبانی آنها توانست تشخیص دهد شبکه پیشفکر خصوصا در لحظاتی قبل از اغاز سرگردانی ذهن فعال است. درمجموع، نتایج عکس نسبتاً منسجمی را ترسیم میکنند. هنگامی ذهنتان درموردی این که برای شام چه بخورید، سرگردان است یا دلواپس کشمکش با دوست خود هستید، شبکه پیشفکر مغز شما روشن میبشود، اما در حالتهای تمرکز شدید شبکه غیرفعال شده یا هماهنگی خود را از دست میدهد. یقیناً، این بدان معنی نیست که دانشمندان فقط با نگاه کردن به فعالیت مغز شما میتوانند تشخیص دهند که آیا ذهنتان سرگردان است یا نه.
در مطالعهای، پژوهشگران موفق شدند حالتهای درونی خاص (تمرکز بر تنفس، تمرکز بر صداها و ذهن سرگردان) را با نرخی دقیقتر از حالت اتفاقی رمزگشایی کنند، اما هم چنان در بیشتر از ۵۰ درصد موارد نادرست میکردند. این توصیفهای غیردقیق از حالتهای درونی فرد، به سختی عکس کاملی از توانایی واقعی فرد اراعه میدهد.
لازار فکر میکند دادههای مغزی امکان پذیر به ما در فهمیدن بهتر ازمایش ها خود پشتیبانی کند. غیرفعالسازی شبکه حالت پیشفکر، و بهاختصاصی قشر سینگولیت خلفی با حالتهای «تمرکز راحت» همراه است که مراقبهکنندههای مبتدی زیاد تر برای رسیدن به آن مشکل دارند. به این علت، برخی پژوهشگران درحال آزمایش این نوشته می باشند که آیا مشاهده دادههای زنده از مغز خود در فرایندی که نوروفیدبک نامیده میبشود، میتواند به افراد در یادگیری مراقبه پشتیبانی کند. لازار میگوید: «هنگامی حداقل یک یا دو بار حالت درست را حس کردید، میدانید که: خوب، این چیزی است که مقصد من است. اکنون میدانم چه حسی دارد.»
مطرح سوالات درست
پژوهشهای انجامشده درمورد روانگردانها و مراقبه در دهه قبل زیاد زیاد بوده است و فناوریهای تصویربرداری عصبی غیرتهاجمی روزبهروز نیرومندتر و دقیقتر خواهد شد. اما این دادهها بدون نشانه محکمی از آنچه آزمودنی توانایی میکند، معنی چندانی ندارد و تنها راه برای به دست آوردن آن اطلاعات، پرسیدن است. میلییر میگوید: «نمیتوانیم برخی گزارشها را کنار بگذاریم.»
سوالنامههای روانشناسی یکی از رویکردها برای پی بردن به توانایی واقعی فرد است. سوالنامهها بهراحتی سنجشپذیر می باشند و منفعت گیری از آنها آسان است، اما نیاز است آزمودنیها تواناییهای متعالی خود را به شکل گزینههای از پیش تعیینشده و به گمان زیاد نامتناسب قرار دهند. راه حلهایی برای تسلط بر این مشکل وجود دارد.
پدیدارشناسی (اتفاقشناسی) شاخهای از فلسفه که به جستوجو تجزیهوتحلیل دقیق توانایی اول شخص است، بیشتر از یک قرن زمان داشته است تا تکنیکهای خود را برای به دست آوردن این چنین گزارشهایی اصلاح کند. میلییر جلسات آموزشی برای همکاران عصبشناس خود درزمینهی «پدیدارشناسی خُرد» ترتیب داده است که نوعی مصاحبه فلسفی است که بدون این که جوابها را به سمت خاصی هدایت کند، اطلاعات تجربی آزمودنیها را استخراج میکند. اما تجزیهوتحلیل توصیفهای متنی طویل، از نوع تولیدشده توسط مصاحبه پدیدارشناسی خُرد، زیاد دشوارتر از سوالنامهها است.
پژوهشگران میتوانند هر جواب را به طور دستی بر پایه ویژگیهای موردنظر خود رتبهبندی کنند، اما این کار نابسامان و زمانگیری است و تفاوتهای ظریف و مورد قیمت بین مصاحبهها را حذف میکند. الگوریتمهای پردازش زبان طبیعی همانند الگوریتمهایی که به چت جیپیتی قوت خواهند داد، امکان پذیر جانشین کارآمدتر و سازگارتری باشند: آنها میتوانند بهشدت و بهطور خودکار حجم بسیاری از متن را برای ویژگیهای خاص تجزیهوتحلیل کنند.
میلییر با منفعت گیری از پردازش زبان طبیعی روی گزارشهای آزمایشهای روانگردان از پایگاههای داده آنلاین فهمید شده است خصوصیات حاصل به خوبی با دادههای حاصل از پرسشنامهها مطابقت دارد. بااینحال، حتی با پشتیبانی پدیدارشناسی خرد، خلاصه کردن آنچه درون سر شما میگذرد، در قالب یک بسته کلامی شستهورفته کاری دشوار است. به این علت، اکنون دانشمندان بهجای این که از آزمودنیها بخواهند ازمایش ها خود را با کلمات گفتن کنند، از فناوری برای بازتولید آن تواناییها منفعت گیری میکنند. بهاینترتیب، همه کاری که آزمودنیها باید انجام بدهند، تایید یا رد این نوشته است که بازسازیها با آنچه در سرشان اتفاق میافتد، مطابقت دارد.
در مطالعهای که تا این مدت تحت قضاوت همتا قرار نگرفته است، تیمی از دانشمندان دانشگاه ساسکس بریتانیا تلاش کردند با همانندسازی توهمات بصری با شبکههای عصبی عمیق این چنین سوالی را مطرح کنند.

شبکههای عصبی کانولوشنال یا پیچشی که در اصل از سیستم بینایی انسان گرفته شدهاند، طبق معمول عکس را به اطلاعات سودمند تبدیل میکنند؛ برای مثال توصیف میکنند چه چیزهایی در عکس وجود دارد. حال، اگر شبکه را به عقب اجرا کنید، میتوانید از آن برای تشکیل تصاویر منفعت گیری کنید و این روال سرنخهایی درمورد کارکرد درونی شبکه اراعه میدهد. این ایده در سال ۲۰۱۵ توسط گوگل و در قالب برنامهای به نام دیپ دریم رایج شد.
شبکههای عصبی عمیق تا این مدت نمی توانند احساسات یا سرگردانی ذهن را مدلسازی کنند
آنیل ست، استاد علوم اعصاب و یکی از نویسندگان مطالعه میگوید تیم ساسکس همانند تعداد بسیاری از پژوهشگران سراسر جهان، کار روی سیستم را برای سرگرمی اغاز کرد. اما طولی نکشید که آنها فهمید شدند امکان پذیر بتوانند از این رویکرد برای بازتولید تجریبات بصری غیرمعمول منفعت گیری کنند.
تیم با منفعت گیری از گزارشهای شفاهی افراد از شرایط توهمآور همانند از دست دادن بینایی و بیماری پارکینسون و این چنین از افرادی که اخیرا داروهای روانگردان مصرف کرده بودند، فهرست گستردهتری از توهمهای همانندسازیشده طراحی کردند. این کار به آنها اجازه داد با پرسیدن سوال ساده که کدامیک از تصاویر با توانایی بصری شما مطابقت بیشتری دارد، توصیفی غنی از آنچه در ذهن آزمودنیها میگذشت، به دست آورند. همانندسازیها کامل نبودند، اگرچه، تعداد بسیاری از آزمودنیها توانستند تطابق تقریبی اشکار کنند.
برخلاف تحقیقات رمزگشایی، مطالعه یادشده شامل اسکن مغزی نبوده است، اما بهحرف هایی ست، امکان پذیر حاوی اطلاعات ارزشمندی درمورد کارکرد توهم در مغز باشد. برخی از شبکههای عصبی عمیق در مدلسازی مکانیسمهای درونی نواحی بینایی مغز کار کارکرد مساعد دارند و به این علت، تغییراتی که ست و همکارانش در این شبکه تشکیل کردند، امکان پذیر همانند ترفندهای زیستی زیربنایی باشد که جهت تشکیل توهم در آزمودنیها میشد.
پژوهشهایی که از آنها سخن حرف های شد، مقدماتی می باشند اما بهطورکلی مشخص می کند علم اعصاب امکان پذیر روزی کاری زیاد تر از این انجام دهد که به ما بگوید دیگران چه چیزی را توانایی میکنند. پژوهشگران با منفعت گیری از شبکههای عصبی عمیق موفق شدهاند توهمات آزمودنیهای خود را با دیگران به اشتراک بگذارند.
شبکههای عصبی عمیق در پیروی از حواسی همانند بینایی و شنوایی کارکرد مساعد دارند، اما تا این مدت نمی توانند احساسات یا سرگردانی ذهن را مدلسازی کنند. بااینحال، با پیشرفت فناوریهای مدلسازی مغز، آنها میتوانند احتمالی بنیادی را با خود به همراه آورند: این که مردم نه تنها بدانند در ذهن فرد دیگر چه میگذارد، بلکه ازمایش ها ذهنی را با هم به اشتراک بگذارند.
[ad_2]
منبع




